پرچمدار عشق

یا اباالفضل العباس

پرچمدار عشق

یا اباالفضل العباس

عید رمضان آمدو ماه رمضان رفت

       صد شکر که این آمدوصدحیف که آن رفت.

                           عید رمضان بر مهمانان رمضان مبارکباد.

یا علی

 

 

دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده است

سنگ بر آینه اصل وجود آمده است

آن شب از سرخی خون تو شفق رنگ گرفت

فجر حیرت زده با روی کبود آمده است

 

 

رمضان

دعوت دوباره

رمضان یک فرصت بی نظیر و استثنایی است برای آشتی با خداوند و خویشتن خویش.

رمضان یک سفره ی گسترده و بی ریاوصمیمی است برای همه کسانی که می خواهند غرور و

 کینه و خودخواهی و سرکشی را دور بریزند و متواضعانه مهمان او باشند.

رمضان یک تلنگر است بر شیشه روح ما تا از خواب گران بر خیزیم واز لحظه لحظه باقیمانده عمر به

نحو احسن استفاده کنیم.

رمضان یک پیمان شفاف و بی نقض است بین ما بندگان گناهکار و شرمنده با خداوند مهربان و

بزرگی که رحیم و توبه پذیر است.

رمضان رودخانه ای است روشن و مواج که ما برگ های زردو شکننده را به دریای رحمت الهی وصل می کند.

رمضان یک نگاه تازه است .نگاهی که من و شما باید به روزهای رفته بیندازیم و کلاهمان را قاضی

کنیم و ببینیم در کوله بارمان برای قیامتی که در پیش است چه چیزی اندوخته ایم چند دل

شکسته را ترمیم کرده ایم چند دست دراز شده به سویمان رابه گرمی فشرده ایم چقدر بر زخم

های دیگران مرحم بوده ایم و چند بار خود را در آینه وجدان بر انداز کرده ایم؟

رمضان یک مهربانی بی کرانه است .مهربانی پروردگاری کخه همیشه سایه ی لطفش بر سر ما

گسترده است هما افسوس و هزار افسوس که گاهی او را فراموش می کنیم.

رمضان یک دعوت دوباره است.دعوتی برای توبه و آشتی و دست کشیدن از گناهان ریزودرشت.

خوب است که به این دعوت الهی صادقانه لبیک بگوییم و زمزمه کنیم:

صد بار گناه و توبه و باز گناه

یک بار هم از توبه شکستن توبه

آری باید به استقبال ماه رمضان برویم و خانه دل را برای پذیرایی از دوست آب و جارو کنیم  و عاشقانه بگوییم:

جز تم دگری جای نگیرد در دل

دل جای تو شد جای کس دیگر نیست

آقای من!
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.
… از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ (1) از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعیدمی کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟
… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی … العفو … العفو!
____________________________
1- رک. احتجاج 2:289 (توقیع خطالب به محمد بن علی بن هلال کرخی)
بر گرفته از کتاب آشتی با امام عصر علیه السلام/ نوشته علی هراتیان

میلاد امام زمان بر تمامی مسلمانان مبارکباد .

یا مرضیه

ولادت بزرگ بانوی جهان حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر بر همگان مبارک باد.

بدون تردید، در میان زنان و بانوان اسلامى فاطمه زهرا (ع ) محبوب ترین چهره دینى ، علمى ، ادبى ، تقوایى و اخلاقى در میان مسلمانان و دیگر مردم جهان به شمار مى رود. شخصیت فاطمه زهرا (ع ) (( سیدة نساء العالمین )) (سرور زنان جهان ) اسوه و الگویى تام و تمام براى تمام زنان عاشق عفت و فضیلت است .

در دامن پاک فاطمه زهرا (ع ) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشرى ، حضرت امام حسن (ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسین (ع ) سرور شهیدان تربیت یافتند، و نیز زینب کبرى (ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنورى و حق طلبى که پیام حسینى و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و و ریا و پستى و دنیاپرستى را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد. کیست که نداند که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران ، سهم بسیار زیادى دارد. و فاطمه زهرا (ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامى را در مهد عفت و کانون تقواى خانوادگى به پسران خود آموخت .

پدر و مادر

فاطمه یگانه دختر بازمانده پیغمبر (ص ) از خدیجه کبرى مى باشد. چه بگوییم درباره پدر که پیغمبر خاتم و حبیب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهى و سیه کارى بود؟ چه بگوییم درباره پدرى که قلم را توان وصف کمالات اخلاقى او نیست ؟ و فصیحان و بلیغان جهان در توصیف سجایاى او عاجز مانده اند؟ و امّا مادرش خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیف ترین زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامى نخستین زنى که به پیامبر اکرم (ص )، شوهرش ، ایمان آورد و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت - در راه پیشرفت اسلام - کریمانه بذل کرد.

درجه وفادارى خدیجه (ع ) نسبت به پیامبر (ص ) را در بذل مال و جان و هستى اش ، تاریخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد. همچنان که پیامبر اکرم (ص ) تا خدیجه زنده بود زنى دیگر نگرفت و پیوسته از فداکاریهاى او یاد مى کرد.

از عایشه ، زوجه پیامبر (ص )، نقل شده است که گفت : (احترام هیچ یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمى رسید. رسول اللّه (ص ) پیوسته از او به نیکى یاد مى کرد و به حدى او را محترم مى شمرد که گویا زنى مانند خدیجه نبوده است .)

عایشه سپس نقل مى کند: روزى به پیغمبر (ص ) گفتم : او بیوه زنى بیش ‍ نبوده است ، پیغمبر سخت برآشفت به طورى که رگ پیشانى اش برآمد. سپس فرمود: (به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسى براى من نبود. روزى که همه مردم کافر و بت پرست بودند او به من ایمان آورد. روزى که همه مرا به جادوگرى و دروغگویى نسبت مى دادند، او مرا تصدیق کرد، روزى که همه از من روى مى گردانیدند خدیجه تمام اموال خود را در اختیار من گذاشت و آنها را در راه من بى دریغ خرج کرد. خداوند از او، دخترى به من بخشید که مظهر پاکى و عفت و تقوا بود. عایشه سپس مى گوید: به پیغمبر عرض کردم از این سخن نظر بدى نداشتم و از گفته خود پشیمان شدم ).

بارى ، فاطمه زهرا (ع ) چنین مادرى داشت و چنان پدرى .

گفته اند: خدیجه از پیغمبر (ص ) هفت فرزند آورد:

قاسم که کنیه ابوالقاسم براى پیغمبر از همین فرزند پیدا شد. وى قبل از بعثت در دو سالگى درگذشت . عبداللّه یا طیب که او هم قبل از بعثت فوت شد. طاهر، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد از بعثت درگذشت . زینب که به ازدواج ابوالعاص درآمد. رقیه که ابتدا با عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت . امّ کلثوم که او نیز به ازدواج عثمان - پس از رقیه - درآمد و در سال چهارم هجرت درگذشت . (51) هفتم فاطمه زهرا که به ازدواج حضرت على (ع ) درآمد و سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره این ازدواج پر شوکت و برکت است .

ولادت فاطمه زهرا (ع ) را روز بیستم جمادى الثانى سال پنجم بعثت مى دانند که در مکه اتفاق افتاد. بنابراین در هنگام هجرت ، سن آن بانوى یگانه نزدیک نه سال بوده است .

نامها و لقبهایى که فاطمه (ع ) دارد، همه بازگوینده صفات و سجایاى ملکوتى اوست مانند صدیقه طاهره ، زکیه ، زهرا، (( سیدة النساء العالمین )) و خیرالنساء و بتول ...

کنیه هاى آن حضرت : امّ الحسن ، امّ الحسنین ، امّ الائمة ...

و شگفت تر از همه (امّ ابیها) یعنى (مادر پدرش ) مى باشد که نشان دهنده علاقه بسیار زیاد فاطمه (ع ) است به پدر بزرگوارش و اینکه با همه کمى سن از آغاز کودکى پناهگاه معنوى و تکیه گاه روحى - بعد از خداوند متعال - مانند خدیجه براى پدر بزرگوارش بوده است .

لقب امّ ابیها را پیغمبر (ص ) به دختر عزیزش عنایت کرد. چون کلمه (ام ) علاوه بر مادر، به معنى اصل و منشاء هم به کار مى رود و مانند (امّ الخبائث ) که به شراب (سرچشمه همه زیانها و بدیها) مى گویند و (امّ القرى ) که به مکه معظمه گفته مى شد، بنابراین امّ ابیها به معنى منشاء و اصل و مظهر نبوت و ولایت است ، و براستى زهرا درخت سایه گسترى بود که میوه هاى شیرین امامت و ولایت را به بار آورد.

دوران زندگى فاطمه زهرا (ع )

فاطمه زهرا وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خدیجه بود - در جود و بخشش و بلندى نظر و حسن تربیت وارث مادر و در سجایاى ملکوتى وارث پدر و همسرى دلسوز و مهربان و فداکار براى شوهرش على (ع ) بود. در لوح دلش جز خداپرستى و عبادت خالق متعال و دوستدارى پیامبر (ص ) نقشى نبسته و از ناپاکى دوران جاهلیت و بت پرستى به دور بود.

نه سال در خانه پر صفاى مادر و در کنار پدر و نه سال دیگر را در کنار شوهر گرانقدرش على مرتضى (ع ) دوش بدوش وى در نشر تعلیمات اسلام و خدمات اجتماعى و کار طاقت فرساى خانه ، زندگى کرد. اوقاتش به تربیت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار مى گذشت .

فاطمه (ع ) دخترى است که در مکتب تربیتى اسلام پرورش یافته و ایمان و تقوا در ذرات وجودش جایگزین شده بود.

فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربیت شد و علوم و معارف الهى را از سرچشمه نبوت فرا گرفت و آنچه را به سالها آموخته در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادرى سالخورده و کدبانویى آزموده که تمام دوره هاى زندگى را گذرانده باشد - به اهل خانه و آسایش شوهر و تربیت فرزندان - توجه مى کرد و نیز آنچه را در بیرون خانه مى گذشت مورد توجه قرار مى داد و از حق خود و شوهرش دفاع مى کرد.

چگونگى ازدواج فاطمه (ع ) و على (ع )

از آغاز معلوم بود و همه مى دانستند که جز على (ع ) کسى همسر (کفو) فاطمه دختر پیامبر عالیقدر اسلام نیست . با وجود این ، بسیارى از یاران و کسانى که خود را به پیغمبر (ص ) نزدیک احساس مى کردند، به این وصلت چشم داشتند و این آرزو را در دل مى پروردند.

نوشته اند: پس از این آزمونها عده اى از اصحاب به حضرت على (ع ) مى گفتند: چرا براى ازدواج با یگانه دختر پیغمبر (ص ) اقدام نمى کنى ؟

حضرت على (ع ) مى فرمود: چیزى ندارم که براى این منظور قدم پیش ‍ نهم .

آنان مى گفتند: پیغمبر (ص ) از تو چیزى نمى خواهد.

سرانجام حضرت على (ع ) زمینه را براى طرح این درخواست آماده دید.

روزى به خانه رسول اکرم (ص ) رفت . امّا شدت حیا مانع ابراز مقصود شد. نوشته اند دو سه بار این عمل تکرار گردید. سومین بار پیغمبر اکرم (ص ) از على (ع ) پرسید: آیا حاجتى دارى ؟

على (ع ) گفت : آرى ، پیغمبر فرمود: شاید براى خواستگارى زهرا آمده اى ؟ على عرض کرد: آرى . چون مشیت و امر الهى بر این کار قرار گرفته بود و پیامبر از طریق وحى بر انجام دادن این مهم آگاه شده بود مى بایست این پیشنهاد را با دخت گرامیش نیز در میان بگذارد و از نظر او آگاه گردد.

پیامبر (ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو على را خوب مى شناسى ، على نزدیکترین افراد به من مى باشد در اسلام ، سابقه فضیلت و خدمت دارد. من از خدا خواستم براى تو بهترین شوهر را برگزیند.

خداوند مرا به ازدواج تو با على امر فرموده است . بگو چه نظر دارى ؟

فاطمه ساکت ماند. پیغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و صداى تکبیرش بلند شد. آن گاه پیامبر (ص ) بشارت این ازدواج را به على (ع ) فرمود و مهر فاطمه را /400 مثقال نقره قرار داد و در جلسه اى که عده اى از اصحاب بودند خطبه عقد را قرائت کرد و این ازدواج فرخنده انجام شد. گفتنى است که على (ع ) جز یک شمشیر و یک زره و شترى براى آب کشى چیزى در اختیار نداشت . پیغمبر (ص ) به على فرمود: شمشیر را براى جهاد نگهدار - شترت را هم براى آب کشى و سفر حفظ کن - امّا زره خود را بفروش تا وسائل ازدواج فراهم شود. پیغمبر (ص ) به سلمان فرمود: این زره را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندى را کشتند و ولیمه عقد ازدواج دادند. این جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد. تمام وسایلى که به عنوان جهیزیه به خانه فاطمه زهرا (ع ) دخت گرامى پیامبر (ص ) آورده شده است ، از 14 قلم تجاوز نمى کند:

چارقد سرانداز - دو عدد لنگ - یک قطیفه - یک طاقه چادر پشمى 4 بالش - یک تخته حصیر - قدح چوبى - کوزه گلى - مشک آب - تنگ آبخورى - تختخواب چوبى - یک طشت لباسشویى - یک آفتابه - یک زوج دستاس - و مقدارى عطر و بخور، این است جهیزیه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه على (ع ) سرور زنان عالم . در شب زفاف - به جاى خدیجه که به جهان باقى شتافته بود، سلمى دختر عمیس مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اکرم (ص ) خود شخصا با عده اى از مهاجر و انصار و یاران باوفا در مراسم عروسى شرکت فرمود - از بانک تکبیر و تهلیل فضاى کوچه هاى مدینه روحانیتى خاص یافته بود و موج شادى و سرور بر قلبها مى نشست . پیامبر گرامى دست دخترش را در دست على گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعاى خیر کرد و آنها را به خداوند بزرگ سپرد. و بدین سان و با همین سادگى عروسى بهترین مردان و بهترین زنان جهان برگزار شد.

بسم عشق

فاطمه پاره تن من است
هر که او را شاد گرداند مرا شادمان کرده

و هر که او را بیازارد مرا آزرده است .
محمّد رسول اللّه (ص )

در سال یازدهم هجرى در آخر ماه صفر رحلت جانگداز پیامبر (ص ) پیش ‍ آمد و چه دردآور بود جدایى این پدر و دختر - پدرى چون پیامبر گرامى که همیشه هنگام سفر با آخرین کسى که وداع مى کرد و او را مى بوئید و مى بوسید؛ دخت گرامیش بود و چون از سفر باز مى گشت اولین دیدار را با دخترش داشت - پیوسته از حالش جویا مى شد و رازى از رازها را در گوش ‍ جانش مى گفت و دخترى که پیوسته از کودکى در کنار پدر بود و از او پرستارى مى کرد؛ گاهى با زنان هاشمى به میدان جنگ مى شتافت تا حال پدر را جویا شود. چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه در افتاد که پیامبر (ص ) در جنگ کشته شده به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونین پدر را شستشو داد و از خاکستر حصیرى که سوخته بود بر جراحات پدر پاشید و از زخمهاى آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود یافت - دخترى که لحظه به لحظه که از کارهاى خانه دارى و بچه دارى فراغت مى یافت به خدمت پدر مى رسید و از دیدارش بهره مند مى شد... آرى لحظه جدایى این چنین پدر و دخترى فرا رسید و چه زود فرا رسید. پیامبر (ص ) در بستر بیمارى افتاد و رنگ رخسارش نمایانگر واپسین لحظات عمرش بود.
عایشه روایت مى کند که پیغمبر (ص ) در حالت جان دادن و آخرین رمقهاى حیات دختر عزیزش فاطمه (ع ) را خواست و نزدیکش نشانید و در گوش او رازى گفت که فاطمه سخت به گریه افتاد. پس از آن سخن دیگرى گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد. همگان از دیدن این دو منظره متضاد متعجب شدند. راز این رازگویى را از حضرت فاطمه زهرا خواستند فرمود: نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت بسیار محزون شدم و عنان شکیبایى از دستم بشد؛ گریه کردم . او نیز متاءثر شد، دیگر بار در گوشم گفت : دخترم ! بدان که تو نخستین کسى از خانواده هستى که بزودى به من ملحق خواهى شد. به شنیدن این بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود: راضى هستى که (( (سیدة نساء العالمین و سیدة نساء هذه الامه ) )) باشى ؟ فاطمه گفت : به آنچه خدا و تو بپسندید راضى ام .
بارى ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور زنان این امت - این نوگل خندان باغ رسالت بر اثر تند بادهاى حوادث ، زود پرپر شد - چندى بعد از پدر بزرگوارش به وى پیوست . وه که چه کوته بود عمر آن ملکه اسلام . پس از رحلت پیامبر اکرم (ص ) چه غوغاها پیش آمد؟ و چه حق کشى ها روى نمود؟ چه مى گویم ؟ هنوز على (ع ) و عده اى از جوانان هاشمى و نزدیکان و یاوران پیامبر مشغول غسل و کفن و دفن پیغمبر بودند که در زیر سایبانى که به نام (سقیفه بنى ساعده ) معروف بود و پشت مسجد بود، عده اى گرد آمدند و نقشه خود را در گرفتن بیعت از مردم و سوار شدن بر مرکب خلافت عملى کردند و سخنان پیامبر اکرم را درباره وصایت على ناشنیده گرفتند و حرمت پیامبرى که در مدت 23 سال رنجهاى بسیار کشید و در تربیت امت مسلمان لحظه اى از کوشش دریغ نکرد و در رعایت جانب کتاب خدا و اهل بیتش سفارشها کرد، نادیده گرفتند.
حضرت على (ع ) پس از رحلت پیامبر (ص ) در خانه نشست تا قرآن را جمع کنند. امّا بازیگران صحنه سقیفه آن حضرت را آرام نگذاشتند و کم کم در صدد بیعت گرفتن از آن حضرت بر آمدند.
چنانکه تاریخ نویسان نوشته اند: عمر با بسیارى از کسان خود به خانه على (ع ) آمد. فاطمه علیهاالسلام هم پشت در آمد. عمر گفت : سوگند به خدایى که جانم در قبضه قدرت اوست ، اگر براى بیعت با خلیفه از خانه خارج نشوید خانه را بر سر شما خراب مى کنم و آتش مى زنم .
بارى ، پس از گفت و گوى بسیار آتش افروختند تا در خانه على (ع ) نیم سوخته شد. سپس در را شکستند و بند بر گردن على (ع ) انداختند و آن حضرت را به مسجد بردند. گفته اند مردى بى شرم و سخت دل به نام قنفذ این ماءموریت دردآور و بهتر بگوییم شرم آور را انجام داد.
و نیز مورخان گفته اند: بر اثر ضربتى که قنفذ بر بازوى حضرت زهرا زد و فشارى که به در وارد کرد، کودکى که در رحم دخت رسول خدا (ص ) و زوجه على (ع ) بود سقط شد و سرانجام ، زهراى اطهر بر اثر همین مصائب و دورى از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم (ص ) چشم از جهان فرو بست .
این چنین نوگل باغ رسالت پرپر شد.
سیاهکاریهاى ستمگران را تاریخ همیشه به یاد داشته و خواهد داشت .