پرچمدار عشق

یا اباالفضل العباس

پرچمدار عشق

یا اباالفضل العباس

عباس (ع ) و دیدگاهها

  

                                                                      عباس (ع ) و دیدگاهها 
 

ابوالفضل ( علیه السّلام ) دل و اندیشه بزرگان را مسخّر خود کرد و براى آزادگان در همه جا و هر زمان سرودى جاودانه گشت ؛ زیرا براى برادرش دست به فداکارى بزرگى زد، برادرى که در برابر ظلم و طغیان خروشید و براى مسلمانان عزت جاودانه و عظمتى همیشگى ، به ارمغان گذاشت .
در اینجا، برخى از اظهار نظرهاى بزرگان را درباره شخصیت ابوالفضل ( علیه السّلام ) مى آوریم .
1 امام سجّاد(ع ) امام على بن الحسین ، حضرت زین العابدین ( علیه السّلام ) از سروران تقوا و فضیلت در اسلام به شمار مى رود. این امام بزرگوار هماره براى عمویش عباس ‍ طلب رحمت مى کرد و از فداکاریهایش درباره برادرش حسین ( علیه السّلام ) به نیکى یاد مى کرد و جانبازیهاى بزرگش را مرتّب مى ستود. از جمله سخنان حضرت درباره عمویش ، این موارد را ذکر مى کنیم : ((خداوند عمویم عباس را رحمت کند که از خودگذشتگى کرد و نیک از عهده آزمایش برآمد. خود را فداى برادر کرد تا آنکه دستانش بریده شد، خداوند به جاى آنها چون جعفر بن ابى طالب ، دو بال عطا کرد تا بدانها با ملائکه در بهشت پرواز کند. عباس را نزد خداوند متعال منزلتى است که همه شهیدان در روز قیامت بر او غبطه مى خورند...)).(22)
این کلمات ، فداکاریهاى ابوالفضل را در راه برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسین ( علیه السّلام ) به خوبى بیان مى کند. حضرت در ایثار و از خودگذشتگى و جانبازى تا جایى پیش رفت که زبانزد تاریخ و سَمبل فداکارى گشت ، دستان گرامى اش را روز عاشورا در راه برادر داد و تا آخرین لحظه پایدارى کرد تا آنکه به خون خود درغلتید.
این فداکاریهاى بزرگ نزد خداوند بى اجر نماند و حضرتش با پاداشها و کرامتهایش به عباس ، او را بر تمامى شهیدان راه حق و فضیلت در دنیاى اسلام و غیر آن ، برترى بخشید تا آنجا که همه بر او غبطه مى خورند.
2 امام صادق (ع ) امام صادق ( علیه السّلام ) عقل ابداعگر و اندیشمند اسلام و چهره بى مانند دانش ‍ بشرى ، همواره از عمویش عباس تجلیل به عمل مى آورد و با درود و ستایشهاى عطرآگین از او یاد مى کرد و مواضع قهرمانانه اش در روز عاشورا را بزرگ مى داشت . از جمله سخنانى که امام درباره قمر بنى هاشم فرموده است ، بیان زیر مى باشد:
((عمویم عباس بن على ( علیهما السّلام ) بصیرتى نافذ و ایمانى محکم داشت . همراه برادرش حسین جهاد کرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت ...)).(23)
امام صادق ( علیه السّلام ) از برترین صفات مجسم در عمویش که مورد شگفتى اوست چنین نام مى برد:
الف ((تیزبینى )):
تیزبینى ، پیامد استوارى راءى و اصالت فکر است و کسى بدان دست پیدا نمى کند، مگر پس از پالودگى روان ، خلوص نیت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى .
تیزبینى از آشکارترین ویژگیهاى ابوالفضل العباس بود. از تیزبینى و تفکر عمیق بود که حضرت به تبعیت از امام هدایت و سیدالشهداء امام حسین ( علیه السّلام ) برخاست و بدین گونه به قله شرف و کرامت دست یافت و خود را بر صفحات تاریخ ، جاودانه ساخت . پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پایدار است و انسان آنها را بزرگ مى شمارد، در برابر شخصیت بى مانند حضرت که بر قله هاى انسانیت دست یافته است سر بر زمین مى ساید و کرنش مى کند.
ب ((ایمان استوار)):
یکى دیگر از صفات بارز حضرت ، ایمان استوار و پولادین اوست . از نشانه هاى استوارى ایمان حضرت ، جهاد در کنار برادرش ، ریحانه رسول اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) بود که هدفش جلب رضایت پروردگار متعال به شمار مى رفت . و همانطور که در رجزهایش روز عاشورا بیان داشت از این جانبازى کمترین انگیزه مادى نداشت و همین دلیلى گویاست بر ایمان استوار حضرت .
ج ((جهاد با حسین (ع ) )):
فضیلت دیگرى که امام صادق ( علیه السّلام ) براى عمویش ، قهرمان کربلا، عباس ( علیه السّلام ) نام مى برد، جهاد تحت فرماندهى سالار شهیدان ، سبط گرامى پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) و آقاى جوانان بهشت است . جهاد در راه آرمان برادر، بزرگترین فضیلتى بود که حضرت ابوالفضل بدان دست یافت و نیک از عهده آزمایش به درآمد و در روز عاشورا قهرمانیهایى از خود نشان داد که در دنیاى دلاورى و شجاعت بى مانند است .
زیارت امام صادق (ع ) امام صادق ( علیه السّلام ) به زیارت کربلا، سرزمین شهادت و فداکارى رفت و پس ‍ از زیارت امام حسین و اهل بیتش ( علیهم السّلام ) و اصحاب برگزیده اش با شوق به زیارت قبر عمویش ، عباس شتافت و بر سر مرقد بزرگ آن بزرگوار ایستاد و زیارت زیر را که منزلت عباس را نشان مى دهد و بر مکانت او گواهى مى دهد با این سرآغاز خواند: ((سلام خدا و سلام ملائکه مقرّب و انبیاى مرسل و بندگان صالح و همه شهیدان و صدیقان پاک ، شبانه روز بر تو باد اى پسر امیرالمؤ منین ...)).
امام صادق عمویش عباس را با این کلمات که دربردارنده همه مفاهیم و معانى تجلیل و بزرگداشت است ، مورد خطاب قرار مى دهد. درود و سلام خداوند، ملائکه ، پیامبران مرسل ، بندگان صالح ، شهیدان و صدیقان را بر او مى فرستد و این بهترین و برترین سلامى است براى پرچمدار کربلا.
سپس عصاره نبوت ، امام صادق ( علیه السّلام ) زیارت خود را چنین پى مى گیرد: ((به تسلیم ، تصدیق ، وفادارى و فداکاریت در راه جانشین پیامبر مرسل ، سبط برگزیده ، راهنماى عالم ، وصّى ابلاغگر و مظلوم ستمدیده ، شهادت مى دهم ...)).
در اینجا امام صادق ( علیه السّلام ) بهترین نشانه هایى که به شهیدان بزرگ تقدیم مى شود به عمویش عباس تقدیم مى دارد. افتخاراتى از این گونه :
الف تسلیم :
همه امور خود را به برادرش سیدالشهداء سپرد و در همه مراحل و مواقف ، متابعت از او را بر خود واجب کرد تا آنکه در راه او به شهادت رسید؛ زیرا به امامت برادرش که مبتنى بر ایمان استوار به خداوند است آگاهى داشت و درستى راه و نیت خالص و راءى اصیل برادر را مى دانست و بدانها باور داشت .
ب تصدیق :
عباس ( علیه السّلام ) برادرش ریحانه رسول اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) را در تمامى مواقف و دیدگاهها تصدیق کرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شک راه نداد و یقین داشت برادرش بر حق است و هرکه با او سر ستیز دارد در گمراهى آشکار است .
ج وفادارى :
یکى دیگر از صفات نیکى که امام صادق ( علیه السّلام ) به عمویش ابوالفضل نسبت مى دهد، وفادارى است ؛ هر پیمانى را که در راه دفاع از برادرش امام حق و حقیقت ابوعبداللّه الحسین ( علیه السّلام ) با خدا بسته بود بجا آورد و در سخت ترین شرایط و مراحل در کنار برادر ایستاد و از او جدا نشد تا آنکه دستانش قطع شد و خود در راهش به شهادت رسید. وفادارى که از والاترین صفات است ، از ویژگیهاى اساسى و عناصر حضرت ابوالفضل بود، او آفریده شده بود تا نسبت به دور و نزدیکان وفادار باشد.
د فداکارى :
امام صادق ( علیه السّلام ) به فداکارى و جانبازى عمویش در راه برادرش ‍ سیدالشهداء( علیه السّلام ) گواهى مى دهد، حضرت خالصانه براى از بین بردن باطل ، فداکارى کرد و با پیشوایان کفر و باطل به ستیز پرداخت و با برادر در جانبازیهاى بزرگ و بى نظیر تاریخ شرکت کرد. به قسمت دیگرى از این زیارت بزرگ توجه کنیم :
((پس خداوند از طرف پیامبرش و امیرالمؤ منین و حسن و حسین صلوات خدا بر آنان باد بر آنچه پایدارى ، خویشتندارى و یارى کردى ، به تو بهترین پاداش بدهد که بهشت ، بهترین فرجام است )).
این قسمت شامل تجلیل و تقدیر حضرت عباس از سوى امام صادق ( علیه السّلام ) است ؛ زیرا با فداکاریهاى بزرگ در راه سالار شهیدان و جانبازى در راه او و تحمل هرگونه سختى در کنار او، شایسته این بزرگداشت است . حضرت در این تلاشها و مقاومتها تنها رضاى خدا را مد نظر داشت و خداوند نیز عوض ‍ پیامبرش ، مولاى متقیان ، حسن و حسین سلام اللّه علیهم این جانبازیها را ارج نهاد و به او بهترین پاداشها را عطا کرد.
امام صادق ( علیه السّلام ) زیارت خود را پى مى گیرد و صفات والاى عمویش ‍ عباس و جایگاهش را نزد خداوند یاد مى کند و مى فرماید:
((گواهى مى دهم و خدا را گواه مى گیرم که تو در همان راه پیکارگران ((بدر)) و مجاهدان در راه خدا و صافى ضمیران خداخواه در جهاد دشمنانش و مدافعان استوار دوستانش و یارى کنندگان اولیایش ، پیش رفتى و چون آنان کوشیدى ، پس خداوند بهترین ، والاترین و کاملترین پاداشى که به مطیعان والیان امرش و اجابت کنندگان دعوتش مى دهد، به تو عطا کند...)).(24)
امام صادق ( علیه السّلام ) عقل ابداعگر و اندیشمند اسلام گواهى مى دهد و خدا را به شهادت مى طلبد بر اینکه عمویش عباس در جهادش دوشادوش برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسین ( علیه السّلام ) بر همان راه شهیدان بدر پیش رفت ؛ رادمردانى که با خون پاک خود پیروزى همیشگى اسلام را مسجّل کردند و با یقین به عادلانه بودن آرمان خود و با آگاهى و بصیرت تام ، شهادت را انتخاب کردند و پرچم توحید و کلمه حق را بر بلنداى تاریخ به اهتزاز درآوردند. ابوالفضل العباس نیز در این راه درخشان پیش تاخت و براى نجات اسلام از چنگال بى سر و پاى اموى و ابوسفیان زاده که مى خواست کلمه الهى را محو کند و پرچم اسلام را درهم بپیچد و مردم را به جاهلیت نخستین برگرداند، قیام کرد و به شهادت رسید.
ابوالفضل تحت فرماندهى برادرش ، پدرآزادگان در برابر طاغوت خونریز اموى ایستاد و با پایدارى و قیام آنان بود که کلمه حق تثبیت و اسلام پیروز شد و دشمنان حق و حقیقت و امام بشدت شکست خوردند.
امام صادق ( علیه السّلام ) زیارت خود را ادامه مى دهد و صفات برگزیده عمویش ‍ عباس را برمى شمارد و پاداش او را چنین یاد مى کند:
((شهادت مى دهم (که ) حق نصیحت را بجا آوردى و نهایت تلاشت را کردى ، پس خداوند تو را در میان شهیدان مبعوث کرد و روحت را با روحهاى سعیدان همراه ساخت و در وسیعترین منزل بهشتى جاى داد و بهترین غرفه را به تو عطا کرد و نامت را در ((علّیین )) پرآوازه ساخت و با پیامبران ، شهیدان و صالحان که چه خوب رفیقانى هستند محشورت کرد.
شهادت مى دهم که تو سستى نکردى و عقب ننشستى و با بصیرت نسبت به امرت پیش رفتى در حالى که به صالحان اقتدا کرده بودى و پیامبران را پیروى مى کردى . پس خداوند ما، تو، پیامبرش و اولیایش را در جایگاه برگزیدگان و پاکان جمع کند که اوست مهربانترین مهربانان )).(25)
در قسمت پایانى زیارت ، متوجه اهمیت بى مانند و موقعیت والاى حضرت عباس نزد امام صادق ( علیه السّلام ) مى شویم ؛ زیرا این قهرمان بزرگوار با نصیحت خالصانه و فداکارى در راه ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله )، امام حسین ( علیه السّلام ) از احترامى خاص نزد امام برخوردار گردید؛ لذا امام صادق دعا مى کند تا خداوند عمویش را به بالاترین درجات قرب برساند و او را با پیامبران و صدیقان محشور کند.
3 حضرت حجت (ع ) مصلح بزرگ ، حجت خدا و بقیة اللّه الاعظم ، امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشریف قائم آل محمد( صلّى اللّه علیه و آله ) در بخشى از سخنان زیباى خود درباره عمویش عباس ( علیه السّلام ) چنین مى گوید:
((سلام بر ابوالفضل ، عباس بن امیرالمؤ منین ، همدرد بزرگ برادر که جانش ‍ را فداى او ساخت و از دیروز بهره فردایش را برگزید، آنکه فدایى برادر بود و از او حفاظت کرد و براى رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت . خداوند قاتلانش ، ((یزید بن رقاد)) و ((حکیم بن طفیل طایى )) را لعنت کند...)).(26)
امام عصر عجل اللّه تعالى فرجه صفات والاى ریشه دار در عمویش ، قمر بنى هاشم و مایه افتخار عدنان را چنین برمى شمارد و مى ستاید:
1 همدردى و همگامى با برادرش سیدالشهداء( علیه السّلام ) در سخت ترین و دشوارترین شرایط تا آنجا که این همگامى و همدلى ضرب المثل تاریخ گشت .
2 فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتندارى و یارى امام هدایت و نور.
3 فدا کردن جان خود، برادران و فرزندانش در راه سرور جوانان بهشت ، امام حسین ( علیه السّلام ).
4 حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.
5 کوشش براى رساندن آب به برادر و اهل بیتش هنگامى که نیروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسیدن قطره اى آب به خاندان پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) شده بودند.
4 شاعران شاعران آزاده متمسک به اهل بیت ( علیهم السّلام ) شیفته شخصیت ابوالفضل که در اوج بزرگى و شرافت مى درخشید، بودند و تحت تاءثیر شخصیت بى مانند و صفات والاى او قصاید زیبایى سرودند که از شاهکارهاى ادب عرب به شمار مى رود. در اینجا پاره اى از آنها و شعرشان را نقل مى کنیم :
1 کمیت :
بزرگترین شاعر اسلام ((کمیت اسدى )) دلباخته عظمت ابوالفضل بود و در یکى از ((هاشمیات )) جاودانه خود چنین سرود: ((... و ابوالفضل خاطره شیرین آنان ، درمان جانها از دردهاست )).(27)
یاد ابوالفضل و سایر اهل بیت ( علیهم السّلام ) نزد هر بزرگ منشى شیرین است ؛ زیرا یادآورى فضیلت و کمال مطلق است . همچنین داروى جانها از بیماریهاى جهل و غرور و دیگر بیماریهاى روحى است .
2 فضل بن محمد:
فضل بن محمد بن فضل بن حسن بن عبیداللّه بن عباس ( علیه السّلام ) از نوادگان ابوالفضل ، شاعرى آسمانى و شیفته شخصیت نیاى بزرگش پرچمدار کربلاست . در قصیده اى چنین مى سراید:
((ایستادگى عباس را در کربلا روزى که دشمن از همه سو دیوانه وار هجوم مى آورد، به یاد مى آورم . حمایت از حسین ( علیه السّلام ) نموده و در نهایت تشنگى او را نگهبانى مى کرد و روى نمى گرداند، سستى نشان نمى داد و پروانه وار به گرد وجود برادر مى گشت . هرگز صحنه اى چون رفتارش با حسین فضیلت و شرف بر او باد ندیده ام . چه صحنه بى مانندى که سرشار از فضیلت بود و جانشین او کردارش را تباه نکرده است )).(28)
این ابیات شجاعت و دلیرى بى مانند ابوالفضل ( علیه السّلام ) و نقش درخشان و افتخارآمیز او را در حمایت برادرش پدر آزادگان و دفاع از او با خون خود و سقایى خاندان او را به خوبى نشان مى دهد. صحنه اى درخشانتر و زیباتر از این موضع و حضور بى مانند ابوالفضل در کنار برادرش وجود ندارد. مواضع و شخصیت ابوالفضل بر نواده اش ((فضل )) تاءثیرى شگفت آور دارد و او را شیفته کرده است ؛ پس با قلبى آتشین و جانى سوخته ، طى ابیات لطیفى جدش را چنین مرثیه مى گوید:
((شایسته ترین کس براى گریستن بر او، رادمردى است که حسین را در کربلا به گریستن واداشت ؛ برادر و فرزند پدرش على ، ابوالفضل آغشته به خون . آنکه در همه حال حق برادرى را بجا آورد و مواسات کرد که از ثناگویى او عاجزیم و در عین تشنگى ، برادر را بر خود مقدم داشت )).(29)
آرى ، شایسته ترین مردمان براى بزرگداشت و گریستن بر او به سبب مصایب هولناکش ، ابوالفضل سمبل ایستادگى و فضیلت است . امام حسین ( علیه السّلام ) با شهادت برادر، کمرش شکست و بر او به تلخى گریست ؛ زیرا مهربانترین و نیکترین برادر خود را از دست داده بود.
3 سید راضى قزوینى :
شاعر علوى سید راضى قزوینى شیفته شخصیت ابوالفضل ( علیه السّلام ) مى شود و چنین او را مى ستاید:
((اى ابوالفضل ! اى سرور فضیلت و ایستادگى و خویشتندارى ! فضیلت جز تو را به پدرى قبول نکرد. کوشیدى و به اوج عظمت و بزرگى دست یافتى ، اما هر کوشنده اى به خواسته اش دست پیدا نمى کند. با عزّت و سرافرازى و علو همّت از پذیرفتن ظلم سرباز زدى و پیکان نیزه ها را مرکب خود کردى )).(30)
ابوالفضل ( علیه السّلام ) از بنیانگذاران فضیلت و ایستادگى در دنیاى عرب و اسلام به شمار مى رود. حضرتش مراتب کمال را پشت سر گذاشت و به قلّه شرف و کرامت دست یافت و براى رهایى از ذلّت و ظلم ، پیکان نیزه ها را برگزید.
4 محمد رضا ازرى :
حاج ((محمد رضا ازرى )) در قصیده شیواى خود به ذکر و ستایش از صفات گرامى قمر بنى هاشم که قلب و عقل آزادگان را تسخیر کرده ، پرداخته است و چنین مى سراید:
((براى کسب یاد و نام نیک بکوش که نام نیک بهترین سرمایه کریمان است .
آیا ماجراى کربلا را که غبار پیکارش آسمان را تیره و تار و نبردش گوش ‍ فلک را کر کرده است نشنیده اى ؟! روزى که خورشید از شدت گردباد آن تیره شده و امام هدایت به ابوالفضل پناهنده شده بود)).
در نخستین بیت ، ((ازرى )) آدمى را به کسب نام نیک فرامى خواند؛ زیرا تنها سرمایه ماندنى و پایدار همین ذکر جمیل است .
در دومین بیت به عبرت گرفتن از واقعه کربلا که آتش فشان فضایل و رادمردیهاى اهل بیت ( علیهم السّلام ) است ، دعوت مى کند.
در سوّمین بیت ، ((ازرى )) از پناه بردن سبط گرامى پیامبراکرم و ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) به حضرت ابوالفضل ( علیه السّلام ) سخن مى گوید.
به ابیات دیگر ((ازرى )) که در آنها از یاریها و دلاوریهاى عباس در راه برادرش سخن مى گوید توجه کنیم :
((چون شیرى از کنام خود پاسدارى کرد و بر دشمنان شورید، آرى ، هژبر ((شرى ))(31) از بیشه خود دفاع مى کند. کوبش شمشیرها، چونان تندر و رعدهاى ابر سنگین بود، از شیرمردى که با چهره خندان با انبوه دشمنان رو به رو مى شود و با غرور سرش را تقدیم مرگ مى کند، سرافرازى که در خانه ستم جایگیر نمى شود تا آنکه بر ستارگان چیره شود.
آیا قریش نمى دانست که او پیشاهنگ هر دشوارى و آزموده سختیها است ؟!))

این ابیات بدقّت ، قهرمانیها و نقش درخشان حضرت ابوالفضل در دفاع از برادرش پدر آزادگان را تصویر مى کند و غرّیدن و هجوم چون شیر حضرت را به صفوف دشمن و درهم شکستن حیوان صفتانى را که براى دفاع از گرگان انسان نما جمع شده بودند نشان مى دهد. ابوالفضل بدون توجّه به انبوه دشمنان و سفلگان که صحرا را پرکرده بودند، با چهره اى خندان به پیکارشان مى رفت و در راه کرامت خود و عزّت برادرش به آنان جام مرگ مى نوشاند. قبایل قریش ‍ در این نبرد بود که دریافتند، عباس مرد دشواریها و فرزند و دست پرورده على ( علیه السّلام ) است ؛ آنکه بتهایشان را درهم شکسته و جاهلیتشان را نسخ کرده و به پذیرفتن اسلام وادارشان کرده بود.
نظرات امامان معصوم و برخى از بزرگان ادب عرب را درباره ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) در همین جا به پایان مى بریم . 

 

دکتر محمود احمدی نژاد

احمدی‌نژاد بغض فروخورده  
 
 محرومان را فریاد کرد 
 
 

دولت گداپرور؟!

بعداز پیامبر اسلام بیست و پنج سال علی(ع) خانه‌نشین گردید. در این بیست و پنج سال عده‌ای از کسانی که جزء یاران پیامبر در غزوه‌ها و حوادث بودند کم‌کم با گرایش به دنیا به اموال فراوانی دست یافتند و به جاه و جلال و مال منالی رسیدند. روحیات عوض شده بود، خوی قناعت و ساده‌‍‌زیستی زمان رسول گرامی اسلام جای خود را به تجمّل داده بود. بالاخره علی‌(ع)آمد و فرمود اموالی را که به ناحق گرفته شده به صاحبان آن برخواهم گرداند حتی اگر با آن کنیزان خریده یا مهر زنان خود کرده باشند!

احساس خطر در زراندوزان مترف زبانه کشید و عدالت علی(ع) را زوال شوکت خود پنداشتند و چاره را در این دیدند که تنور فتنه و اتهام را داغ کنند و به علی(ع) مجالی ندهند تا چهرة زیبای عدالت را نمایان سازد. آری چندان هم در کارشان ناموفق نبودند، روزی که علی(ع) در محراب عبادت کشته شد عده‌ای گفتند مگر علی نماز هم می‌خوانده است؟!

آری وقتی در عرصة قدرت‌طلبی و دنیاخواهی به حرمت علی (ع) رحم نشود و حریم او را نیز رعایت نکنند چه توقعی است که برای پیروان راه او حرمتی قائل شوند و آنان را به انواع اتهامات و حتی دشنام‌ها نکوبند؟

آن خانم خان‌زاده که دولت نهم را دولت نکبت می‌نامد خوب می‌داند که با ادامة حاکمیت این دولت دیگر نخواهد توانست ماهی صدهاهزارتومان فقط خرج هندوانة اسبان قیمتی خود کند٬چیزی که کثیری از فقراء از آن محرومند!!

دیگر با این دولت نمی‌شود برای مراسم افتتاحیه یک فرودگاه دو میلیارد تومان خرج نمود واتاق‌های مدیران را با دکورهای چندصدمیلیونی و تعویض نو به نو مبلمان‌ها آراست!!

دیگر باب رانت‌خواری‌ها و سپس معدوم کردن اسناد آن و مثل نقل و نبات سکه در جیب احباب کردن بسته خواهد شد.  

 

 

جرم بزرگ این دولت این است که گداپرور است  و به جای پرتر کردن جیب نورچشمی‌های نازپرورده که خونشان از مردم دیگر سرخ تر و ذاتاً شریف‌زاده متولد شده‌اند، همه‌اش به فکر فقرا است.

به جای این که مدام بر حقوق‌های میلیونی مدیران افزوده و اعتنایی به حقوق‌های صدهزارتومان و صدو پنجاه هزار تومان نکند سیر صعودی آنها را متوقف و به بالا بردن حقوق محرومان مستضعف (و به قول اینها گدا) پرداخته است!

به جای این که دست بذل و بخشش داشته و همیشه سکّه و دلار از لای انگشتان سخاوتمند او در کف متملقان بریزد، هم خود مثل فقرا ساده پوش است هم دنبال سیر کردن گداهاست و متنفر از اشراف‌زاده‌های ذاتاً نجیب است!

آخر تقصیر ندارد احمدی‌نژاد! فرزند آهنگری از قبیلة کاوة محروم است که نازپروردة تنعم نیست. آری او فاقد آن احساس است که بتواند اشراف‌زادگان نجیب که حق سروری خود از ملت را می‌خواهند درک کند. او احساس و لطافت ندارد و شعارهای زمخت و ناخوشایند سرمی‌دهد: عدالت… عدالت… لاجرم باید با تمام قدرت او را درهم کوبید و له کرد آری او گداپرور است!!

پس درود بر این دولت گداپرور! 

آری فائزه خانم! این دولت نکبت و گدا پرور است!

زندگی نامه کامل آیت‌الله محمد بهجت فومنی

                                                    انا لله و انا الیه راجعون

 

روح ملکوتی اُسوه عارفان ، عالم ربانی ، فقیه صمدانی و مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیة الله العظمی محمد تقی بهجت « رحمة الله علیه » به ملکوت اعلی پیوست ، این مصیبت عظمی را به ولی الله الاعظم  « عجل الله تعالی فرجه الشریف »  و عموم شیعیان جهان تسلیت عرض می کنیم .

                                                         

                    

                                            به نام خدا

 

ولادت

آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع دراستان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.
درباره نام آیت الله بهجت خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه:
پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت:
" با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است. "
تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد.
بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را " محمد حسین " می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را " محمد تقی " نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره " محمد تقی " نام می گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص می گردد.
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی ایشان می رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شعر می سرود، مرثیه های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باری آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهم السلام به ویژه سید الشهداء علیه السلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز می کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره‌اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

*تحصیلات

تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی ‌پرداخت.
به هر حال، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآ ورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش می گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت‌ گزید.
بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظّم له خود به مناسبتی فرمودند:
" بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم. "
آری، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته می پاید، تا در بزرگی مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد.
بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی می ماند و از فیوضات سید الشهداء علیه السلام استفاده نموده و به تهذیب نفس می‌پردازد و در طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر می‌خواند.
در سال 1352ه.ق. برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف می گردد و قسمتهای پایانی سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت‌الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان می رساند. با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده، بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا می داشته ‌است.
یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید: در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت می جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت الله نائینی(ره) فرمود:
" من در ایام نوجانی در نماز جماعت ایشان شرکت می نمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک می کردم. "

*استادان بر جسته فقه و اصول

آیت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام: آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آقا ضیاء عراقی(ره)، و میرزای نائینی(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (ره)، معروف به غروی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به یاری استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه کمپانی، که دارای فکری سریع و جوّال و متحرک و همراه با تیز بینی بوده، بهره ها برد.
آیت الله محمد تقی مصباح درباره استفاده آیت الله بهجت از استادان خود می گوید:
" در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی- که شاگردان مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود- استفاده کرده، و در اصول از مرحوم آقای نائینی، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین غروی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفاده های جنبی دیگر. "

*سیر و سلوک وعرفان

آیت‌الله بهجت، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکما ل معنوی همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی می برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی (غروی ) استفاده های اخلاقی می نماید.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
" پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان می دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است. "
همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده می نموده، تا اینکه در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر می آید، و در سن 18 سالگی به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی بار می یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار می گیرد و در عنفوان جوانی چندان مراحل عرفان را سپری می کند که غبطه دیگران را بر می انگیزد.
آیت‌الله مصباح می گوید:
" ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مستقیماً در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبه های اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگری نیز گهگاه نکاتی نقل می کردند مثل مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی و دیگران...
خود آقای بهجت نقل می کردند: شخصی در آن زمان در صدد بر آمده بود که ببیند چه کسانی سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی می خوانند، آن طور که خاطرم هست اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر علیه السلام انجام بدهند شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند.
به هر حال، بزرگانی که تقید به جهات عبادی و معنوی داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متأسفانه در عصر ما کمتر این نمونه ها را مشاهده می کنیم. البته علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام می دادند حالا در خانه هایشان انجام می دهند، ولی می شود اطمینان پیدا کرد که تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تأسف است. "
یکی دیگر از شاگردان آقا ( حجّة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی ) جریان فوق را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت نقل میکند:
" شخصی در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی را می خواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام می دهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور که بنده "تهرانی " به یاد دارم) در حرم ( اعّم از نزدیک ضریح مطهّر، و رواقهای اطراف) دعای ابوحمزه را در دعای نماز وتر خود قرائت می کنند. "

*فلسفه

آیت الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسن بادکوبه ای فرا گرفته است.


*مرجعیت

با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده اند و بیش از سی سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه واصول دارند، ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زده اند.
آقای مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت می گوید:
" بعد از مرجعیت منزل آایت الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی کرد که زیر بار چنین مسؤلیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤلیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام می کند که می شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون اینکه تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید. "
تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب "ذخیره العباد " (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده ای از علمای دیگر از جمله آیت الله مشکینی و آیت الله جوادی آملی و ... مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال در خواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند.
در همین ارتباط یکی از مرتبطین ایشان می گوید: ایشان پیش از در گذشت آیت الله العظمی اراکی چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود.
و بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: " فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوی را منتشر کنید " چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان توسط بعضی از اهل لبنان به چاپ رسید

*هجرت

ایشان بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ایران مراجعت کرده و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالی که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام و اطّلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد، ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت ‌کند.
در قم از محضر آیت الله العضمی حجت کوه کمره ای استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهی از اقامت حضرت آیه الله العظمی بروجردی در قم نگذشته بود که آیت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینی، گلپایگانی و ... به درس فقید سعید مرحوم بروجردی حاضر شد.
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
" آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی(ره) در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً استادانی که درس خارج می گویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط می کنند احیاناً اشکالاتی به نظرشان می رسد که مطرح و پی گیری می کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند. "

*تدریس

آیت الله بهجت در همان ایام که در درس آیات عظام اصفهانی، غروی و شیرازی حضور می یافت، ضمن تهذیب نفس و تعلم، به تعلیم هم می پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس می کرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه می دادند. در رابطه با تدریس خارج فقه توسط ایشان نیز در مجموع می توا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزی غالباً در منزل تدریس کرده است، و فضلای گرانقدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره برده اند.

*شیوه تدریس
آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان می گوید:
" ایشان در بیان مطالب سعی می کردند ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری قدس سره مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجسته ای داشتند آن را نقل می کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان می کردند. این شیوه از یک طرف باعث این می شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در وقت می شد. استادان دیگر هم برای تدریس شیوه های جالبی داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح می کردند، ولی خوب این باعث می شد که وقت بیشتری گرفته بشود و احیاناً مطالبی تکرار بشود.
در ضمن تدریس، در میان نکته هایی که از خود ایشان ما استفاده می کردیم و طبعاً بعضی از این نکته ها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقتهای کم نظیری بر می خوردیم. "
آیت الله مسعودی که خود سالها از درس آیت الله العظمی بهجت بهره برده اند درباره ویژگی تدریس ایشان می گوید:
" سبک درس ایشان سبک خاصی است. معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مسأله ای را مطرح می کنند و اقوال دیگران را یکی یکی ذکر می کنند، سپس یکی را نقد می کنند و دیگری را تأیید، و سرانجام یکی از آن نظرات را می پذیرند، یا نظریه دیگری را انتخاب می کنند. ولی ایشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمی کنند بلکه ابتدا مسأله را مطرح می کنند و بعد روند استدلالش را بیان می کنند. اگر شاگرد آراء علماء را دیده و مطالعه کرده باشد، می فهمد که دلیلی را که استاد ذکر می کند چه کسی گفته است، و اشکال یا تأییدی را که می کند می فهمد به سخن چه کسی اشکال یا قول چه کسی را تأیید می کند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد. "
آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی درباره شیوه درس ایشان می گوید:
" نوعاً ایشان چند مسئله اصلی یا فرعی را که عنوان می فرمودند بعد از توجه به ظرافتهای حدیث و روایت و یا آیه شریفه ای که دلالت بر موضوع بحث داشت، مقایسه ای بین موضوع بحث و سایر بحثهای مشابه می نمودند و دقت عقلی و فکری خاصی در تعادل آن دو انجام می دادند، آنگاه نتیجه می گرفتند که انصافاً نتیجه علمی و جدید بود. و حقیقتاً مطلبی را که ذکر می کردند ناشی از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از ائمه علیهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است. "

*موعظه در درس

حجة السلام والمسلمین قدس، امام جمعه کلاچای که خود سالها در درس ایشان حضور داشته است می گوید:
" روال آیت الله العظمی بهجت این بود که پیش از شروعِ درس، حدود ده دقیقه موعظه می کرد، ولی نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلی آیت الله مصباح یزدی که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت می کردند (15سال)، علاوه بر استفاده علمی، استفاده از روحیه ملکوتی آقا بوده است. "
آیت الله مصباح در این باره می گوید:
" آیت الله بهجت گاهی داستانی را یا حدیثی را نقل می کردند که برای ما تعجب آور بود ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه می کنند، از جمله مطلبی که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار می کردند امامت امیر المؤمنین علیه السلام بود، ما تعجب می کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی علیه السلام را برای ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب یک چیز هایی که بیشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقی و معنوی ) مطالبی را نمی گویند. اما بعد از این که به پنجاه- شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از مباحث دیدیم که آن نکته هایی که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت علی علیه السلام می فرمودند به دردمان می خورد. گویا ایشان آن روز می دید که یک مسائلی بناست در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد.
شاید اگر توجه های ایشان نبود ما انگیزه ای نداشتیم درباره این مسائل مطالعه ای داشته باشیم، حتی از نکته هایی که ایشان چهل سال پیش بیان می کردند امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر استفاده کرده‌ام. "

*جایگاه علمی

گواهی استادان و هم دوره ایها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل می آید نمایانگر دقت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است:
از آن جمله گویند:
روزی ایشان در درس کفایه یکی از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانی به نحوه تقریر مطالب آخوند خراسانی توسط استاد اعتراض می کند، ولی با توجه به اینکه از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار می گیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد می شود و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان می گردد. سپس خطاب به آنان می فرماید: " با آقای بهجت کاری نداشته باشید. " همه ساکت می شوند آنگاه استاد ادامه می دهد: " دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه می کردم متوجه شدم که حقّ با ایشان است " و پس از این سخن، از جدیت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید می نماید.
یکی از دانشمندان نجف می گوید:
" ایشان در درس، به مرحوم آیت الله غروی امان نمی داد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار می داد. "
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نیز می گوید:
" ایشان با اظهار نظرهای دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها برای ما هم مفید بود؛ ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه می دادند معلوم می شد اگر بالاتر از دیگران نباشند بی شک کمتر از آنان نیستند. "
مرحوم علامه محمد تقی جعفری می گوید:
" آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب می خواندیم، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت می نمودند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال می کردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه می شد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه می کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. "
آیت الله سید محمد حسین طهرانی در کتاب انوارالملکوت می نویسد:
" آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، وصی سید علی آقای قاضی می فرمودند: آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی حاضر می شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سید باز می گشتند بعضی از طلابی که در درس برای آنها اشکالاتی باقی مانده بود به حجره ایشان می رفتند و اشکالشان را رفع می نمودند. و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان می پرسیدند و ایشان هم مانند بیداری جواب می دادند جواب کافی وشافی، و چون از خواب بر می خاستند و از قضایا و پرسشهای در حال خواب با ایشان سخن به میان می آمد ابداً اطلاع نداشتند و می گفتند: هیچ به نظرم نمی رسد و از آنچه می گویید در خاطرم چیزی نیست. "
آیت الله مشکینی می گوید:
" ایشان از جهت علمی ( هم در فقه و هم در اصول ) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند. "
حجت السلام و المسلمین امجد می گوید:
" ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید مجتهدین پای درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده می کنند. "

*تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان

آیت الله مصباح می گوید:
" اولین چیزی که ما را جذب کرد آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجاً متوجه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیله ای باشد هم از معلومات ایشان بهره ای ببریم، و هم بهانه ای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهره مند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت می کردند، و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجره ای در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی) خدمت ایشان درس داشتیم، و بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان می رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم، و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود 15 سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده هایی می بردیم که در بسیاری از درسها کمتر یافت می شد. "
شهید بزرگوار استاد مطهری(ره) نیز به درس ایشان عنایت خاصّی داشتند. آیت الله محمد حسین احمدی یزدی در این رابطه می گوید:
" آیت الله شهید مطهری درباره درس آیت الله بهجت به ما خیلی سفارش می کرد و می فرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ محمد حسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید. "
استاد خسرو شاهی می گوید:
" بنده در درس فقه خارج خیارات آیت الله العظمی شیخ مرتضی حائری شرکت می کردم. ایشان اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتی که آیت الله حایری از حرم بیرون می آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع می فرمایید؟
فرمودند: نه. بعد فرمودند:
" شما که جوان هستید من یک ضابطه ای را در اختیار شما قرار بدهم، و آن اینکه درس کسانی شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند، بلکه اقوال را بررسی کرده و نکاتی را در درس بیان کنند که در فعلیت رساندن ملکه اجتهاد خیلی سودمند باشد. چون درسی برای شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قوه به فعلیت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند. "
من همان جا به ایشان عرض کردم: جناب عالی کسی را با اسم برای ما معرفی بفرمایید. فرمودند: " من از اسم بردن معذورم. " عرض کردم: من در درس آیت الله العظمی بهجت شرکت می کنم. ایشان اظهار رضایت نمود و تبسم کردند و فرمودند: " درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطه ای را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت می کنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمی هم از جهت اخلاقی، این درس را ادامه بدهید. "
تألیفات
حضرت آیت الله بهجت دارای تألیفات متعددی در فقه و اصول هستند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکرده اند، و گاه به کسانی که می خواهند آنها را حتی با غیر وجوه شرعیه چاپ کنند، اجازه نمی دهند و می فرمایند: هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ سالهاست که به گونه خطی مانده است، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است.
فهرست عمده تألیفات ایشان که برخی نیز با اصرار و پشتکاری برخی از شاگردانشان به چاپ رسیده، عبارتند از:
الف) کتابهای چاپ شده:
1. رساله توضیح المسائل ( فارسی و عربی )
2. مناسک حجّ
دو کتاب فوق توسط برخی از فضلا بر اساس فتاوی ایشان تألیف و پس از تأیید آقا به چاپ رسیده است.
3. وسیله النجاة
این کتاب در بردارنده نظرات فقهی ایشان در اکثر ابواب فقه است که در متن وسیله النجاه آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره) گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست آن با تأیید ایشان به چاپ رسیده است.
4. جامع المسائل
این کتاب مجموعه حواشی ایشان بر کتاب " ذخیره العباد " استادش آیت الله العظمی محمد حسین غروی اصفهانی، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه می باشد، که قسمتهایی از آن ابتدا با نام " ذخیره العباد " با حروفچینی نه چندان زیبا و در تعداد نسخه اندک در اختیار برخی از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از این مجموعه که قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر کثرت فروع فقهی که توسط حضرت آیت الله بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیت آن " جامعُ المسائل " نام گرفته و به همت برخی از شاگردان ایشان به چاپ رسید.

ب) تألیفات آماده چاپ و نشر:
1. جلد اول از کتاب صلوة
آیت الله بهجت در این کتاب با سبکی ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث
" جواهر الکلام " به بیان نظریات نو و ابتکاری خویش پرداخته اند.
2. جلد اول از دوره اصول
این کتاب تقریبا " به ترتیب " کفایه الاصول " نگارش یافته است، و بارها توسط ایشان مورد مداقّه و تجدید نظر قرار گرفته، و نظریاتی نو در بسیاری از مباحث اصول را در بردارد.
3. تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری
این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ می باشد.

ج) تألیفاتی که هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:
1. بقیه مجلّدات دوره اصول
2. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری
که به ترتیب مکاسب شیخ انصاری(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن " شرائع الاسلام " نگارش یافته است، ایشان در این دوره از مباحث فقهی نظرات جدیدی را ارائه داده اند.
3. دوره طهارت
در این کتاب نیز آیت الله بهجت بسان دوره " کتاب الصلوة " به ترتیب مباحث
" جواهر الکلام " با تلخیص و نو آوری نظرات خویش را مطرح نموده اند.
4. بقیه مجلّدات دوره کتاب الصلوة
همچنین ایشان در تألیف سفینة البحار با مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) همکاری داشته اند، و قسمت زیادی از سفینة البحار خطی، به خط ایشان نوشته شده است.

*شاگردان

با توجه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می کردند، با وجود این افراد بسیاری از محضر آن جناب استفاده کرده و می کنند. که برخی از آنان خود صاحب رساله و فتوی می باشند، اینک نام بعضی دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر می کنیم:

1. محمد تقی مصباح یزدی.
2. عبدالمجید رشید پور.
3. سید مهدی روحانی.
4. علی پهلوانی تهرانی.
5. مختار امینیان.
6. محمدهادی فقهی.
7. هادی قدس.
8. محمود امجد.
9. محمد ایمانی.
10. محمد حسن احمدی فقیه یزدی.
11. محمد حسین احمدی فقیه یزدی.
12- مسعودی خمینی
13- سید رضا خسروشاهی.
14- اسماعیل عابدی.
15- حسن لاهوتی
16- عزیز علیاری
17- سید محمد مؤمنی
18- حسین مفیدی
19- محمد کریم پارسا
20- جواد محمد زاده تهرانی
21- سید صابر مازندرانی
22- شهید نمازی شیراز
23- مهدی هادوی
ماخذ: کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب

ولادت امام حسن عسگری(ع) مبارک باد

                            سیماى امام حسن عسکرى (ع )  


-وجه تسمیه امام حسن عسکرى (ع )  


ابو محمد، الحسن العسکرى ، ابن على الهادى علیه السلام ابن خلکان در تاریخش مى گوید: او یکى از ائمه دوازده گانه امامیه و نیز پدر امام منتظر، صاحب سرداب است ، هم او و هم پدرش ، على ، به عسکرى معروفند... عسکرى - به فتح عین و سکون سین و فتح کاف و راء - منسوب است به سامرا، و آنرا معتصم بنا کرد و مقر سپاه خود را بدانجا منتقل نمود.و امام حسن را، عسکرى گویند، از آن جهت که متوکل ، پدر او را بدان جا تبعید کرد و ایشان مدت بیست و نه سال در آنجا ساکن بود. از این رو ایشان و فرزندش را به این مکان منسوب کرده اند . 

 
- شمایل حضرت عسکرى (ع )  


در کتاب الخرائج والجرائح راوندى است که :
اخلاق او چون اخلاق رسول خدا صلى الله علیه وآله بود آن حضرت علیه السلام مردى بود سبزه و داراى قدرى رشید و صورتى زیبا و بدنى موزون و سنى اندک ، و چنان هیبت و جلالت و هیاءتى داشت که خاص و عام تعظیمش مى کردند و بزرگش مى داشتند؛ زیرا در برابر فضل و عفاف و صیانت و زهد و عیادت و صلاح او چاره اى جز آن نداشتند. او، جلیل و نبیل و فاضل و کریم بود که تحمل سختى هایش بسیار و در برابر مصائب و ناسازگارى هاى روزگار با ثبات بود. اخلاقش و خوى و کردارش خارق عادات بود.


- قضاوت امام 
 

مردى نصرانى که به زنى مسلمان تجاوز کرده بود، نزد متوکل آوردند. متوکل بر آن شد تا بر او حد جارى کند، ولى او اسلام آورد و مسلمان شد. یحیى بن اکثم گفت : ایمان آوردنش ، شرک و عمل خلافش را از میان برد.
بعضى دیگر گفتند: سه حد بر او واجب است .
دیگران نیز هر کدام چیزى گفتند که باید با او چنین و چنان کرد.
متوکل امر کرد تا نامه اى به امام ابوالحسن عسکرى علیه السلام نوشتند و مساءله را از ایشان پرسیدند.
وقتى امام نامه را خواند چنین نوشت : باید آنقدر زده شود تا بمیرد!
یحیى و فقهاى دیگر این حکم را انار کرده ، گفتند: یا امیرالمؤمنین ! در باره این حکم از او سوال کنید؛ زیرا چنین حکمى در کتاب و سنت نیست !
از اینرو متوکل نامه اى براى امام علیه السلام نوشت که فقهاى مسلمین این حکم را قبول ندارند و مى گویند: چنین حکمى در کتاب و سنت نیست ! پس ‍ براى ما روشن کن که چرا چنین حکمى را صادر فرموده اى ؟
امام علیه السلام پاسخى داد بدین شرح : بسم الله الرحمن الرحیم فلما راو باءسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا مشرکین فلم یکن ینفعهم ایمانهم لما راءوا باءسنا ؛
امام ایمانشان ، پس از دیدن مرگ و مشاهده عذاب ما بر آنان ، هیچ سودى نبخشید. سنت خدا چنین حکم فرما بوده و آنجا کافران زیانکار شدند. 

  

- داستان هاروت و ماروت  


روزى به امام حسن عسکرى علیه السلام ، ابوالقاسم ، عرض کردیم : قومى نزد ما هستند که گمان کنند، هاروت و ماروت دو ملک بوده اند که ملایکه چون عصیان بنى آدم بسیار شد آن دو را برگزیدند و خداوند، آنها را با کسى دیگر به دنیا فرو فرستاد. آن دو، به واسطه زهره به فتنه افتادند و اراده زنا کرده ، شرب خمر کردند و مرتکب قتل نفس محرمه شدند و خداوند آن دو را در بابل عذاب فرمود و آن زن را مسخ کرد و به صورت همین ستاره اى که زهره نام دارد، مبدل نمود.
امام علیه السلام در پاسخ فرمود: معاذ الله ! ملایکه ، معصومند و به الطاف الهى ، از کیفر و زشتى ها محفوظند؛ چنان که خداى عز و جل درباره آنها فرماید: لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤ مرون ؛ هرگز نافرمانى خداى نکنند و آنچه امر شوند انجام دهند.
و نیز فرمود: و له من فى السموات والارض و من عنده - یعنى ملائکه - لا یستکبرون عن عبادته و لا یستحسرون یسبحون اللیل و النهار لا یفترون ؛ آنچه در آسمانها و زمین است ، همه ملک اوست و آنان که در پیشگاهش مقربند ( فرشتگان ) از عبادتش سرپیچى نکنند و خسته و ملول نشوند.
و نیز درباره شان فرماید: بل عباد مکرمون ، لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون ... مشفقون ؛

و (اى رسول !) یاد آر هنگامى که فرشتگان را فرمان دادیم که آدم را سجده کنید! و آنان همه ، سر به سجده بردند، مگر ابلیس که از جنیان بود.خداوند بدین وسیله بیان فرماید که ابلیس ، جن بوده است ، و او همان است که درباره اش فرماید: والجن خلقناه من قبل نار السموم ؛  و جنیان را پیشتر از آتش گدازنده خلق کردیم .امام علیه السلام ادامه داده ، فرمود: پدرم از جدم ، رضا و او از پدرش و پدرانش و آنها از على علیه السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل کرده است که فرمود: خداوند، ما آل محمد را و نیز پیامبران و ملایک مقرب را برگزید، و این انتخاب او جز بر عمل و آگاهى از آنان به این که از ولایتش خارج و از عصمتش جدا نشوند، و به کسانى که مستحق عذاب و نقمت الهى اند، ملحق نگردند، نبود.
به امام (ع ) عرض کردیم : براى ما روایت کرده اند که على علیه السلام چون رسول خدا صلى الله علیه وآله به نص ، او را به امامت نصب فرمود، خداوند ولایتش را بر فئام که از ملایک بودند عرضه داشت و آنها از قبولش سرباز زدند؛ خداوند نیز آنها را مسخ کرد و به صورت وزغ در آورد
امام (ع ) فرمود: معاذالله آنان بر ما دروغ بسته اند! ملایک ، رسولان خدایند همانند سایر انبیاء الهى که رسول آن خداوندند به سوى خلق ؛ آیا از آنان کفر به خداوند سر زند؟
عرض کردیم : خیر!
فرمود: ملایکه نیز چنین اند؛ و شاءن ملایک عظیم و خطبشان جلیل  است . 


- خلق اسماء  


در احتجاج آمده : از ابو الحسن علیه السلام ، در توحید سوال شد و از آن حضرت پرسیدند: براى ما بیان فرما که چگونه خداوند همواره خود، تنها بوده و چیزى همراهش نبوده و سپس اسماء را بدیعا خلق فرمود و آنها را براى خویش برگزید، حال آنکه این اسماء و حروف قدیم مى باشند؟
امام علیه السلام نوشت : خداوند همواره بوده ، سپس آنچه اراده فرمود به تکوین آورد، و گریزى از قضاى او نیست و پس از حکم او حکمى نیست .
اوهام متوهمان در حیرت فرو رود و نگاه بینندگان قاصر ماند و اوصاف وصف کنندگان ره به جایى نبرد و گفته هاى مبطلان مضمحل گردد از درک عجیب شاءنش و یا رسیدن به علو مکانش . پس او در موضعى است نامتناهى ، و در مکانى است که دید چشمان بدان نرسد و عبارات بدان اشاره نکند، هیهات ! هیهات !


- مثل هابیل و قابیل  


بعد از رحلت امام حسن عسکرى علیه السلام برادر آن حضرت موسوم به جعفر کذاب ادعاى امامت کرد و او را کذاب گفتند در مقابل امام جعفر صادق علیه السلام ، چنانکه ابو خالد کابلى از حضرت امام زین العابدین علیه السلام اسماء ائمه را پرسید، بنام حضرت صادق رسید عرض کرد: همه شما صادقید چرا او را صادق گویند؟
فرمود: چون پنجمى از اولاد او نیز جعفر نامیده مى شود و دروغ مى گوید در ادعاى امامت .
حضرت امام على نقى علیه السلام درباره او فرموده بود: حذر کنید از پسر من جعفر که به منزله پسر نوح است .
انه لیس من اخلک انه عمل غیر صالح . و با برادرش امام حسن علیه السلام حسد مى ورزید چنانکه حضرت فرمود: مثل او با من ، مثل هابیل و قابیل است
 


- معناى ایام  


از صقر بن ابى دلف کرخى روایت شد که گفت : وقتى موکل ، آقاى ما ابوالحسن عسکرى علیه السلام را آورد رفتم تا از حالش بپرسم (تا به اینجا که گفت ): آنگاه عرضه داشتم آقاى من ! حدیثى از پیامبر صلى الله علیه وآله روایت شده که معنایش را نمى فهمم .
فرمود: آن چیست ؟
عرضه داشتم : این سخن آن حضرت که : با ایام دشمنى نکنید که با شما دشمنى مى کنند. معناى این حدیث چیست ؟
فرمود: بلى ! مادام که آسمانها و زمین برپا است ما ایام هستیم . 

 


در کافى از امام حسن عسکرى علیه السلام نقل شده است که فرمودند: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است و آصف تنها یک حرف آن را مى دانست و به آن تکلم کرد و زمین براى او شکافته شد - و فاصله او و سبا از بین رفت - و عرض بلقیس را گرفت و نزد سلیمان آورد و پس از آن در کمتر از چشم به هم زدنى زمین گسترده شد.  

 

حاج الحرمین الشریفین حاج جواد صباغ که از معتبرترین تجار و ثقه و معتمد بود و در سر من راءى سرکار تعمیر روضه متبرکه عسکریین در سرداب مقدس بود از جانب جعفر قلیخان خوئى در سنه یک هزار و دویست و ده که حقیر به عزم زیارت بیت الله الحرام به آن حدود مشرف شده به زیارت سر من راءى رفتم او در آنجا بود.
حکایت کرد که سید على نامى بود که سابق بر این از جانب وزیر بغداد حاکم سر من راءى بود، حقیر او را در سنه یک هزار و دویست و پنج ، که مشرف شده بودم دیده بودم گفت :
او از زوار عجم وجهى که هر سرى یک ریال بود مى گرفت و ایشان را رخص ‍ زیارت و دخول در روضه مى داد و به جهت امتیاز وجه دادگان و ندادگان مهرى براى ساق پاى داشت هر که وجه داده بود مى زد به جهت دفعات دیگر که داخل روضه مى شوند نشان باشد.
روزى بر در صحن مقدس نشسته بود و سه نفر ملازم او هم ایستاده و چوبى بلند در پیش خود نهاده و قافله زوارى از عجم وارد شده بود پاى هر یک را مهر مى کرد و وجه را مى گرفت و رخصت دخول مى داد.
و جوانى از اخیار عجم آمد و زن او نیز همراه بود و از جمله اهل شرف و ناموس و حیاء و جمال بود و آن جوان دو ریال داد سید على ساق پاى آن جوان را مهر کرد و گفت : آن زن نیز باید تا ساق پاى او را نیز مهر کنم . آن جوان گفت : هر دفعه این زن مى آید و یک ریال مى دهد مى گذرد این فضیحت ضرور نیست !
سید على گفت : اى رافضى بى دین ! عصبیت و غیرت مى کنى که ساق پاى زن تو را ببینم !!
گفت : اگر در میان این جمعیت مردم غیرت کنم غلطى نکرده خواهم بود.
سید على گفت : ممکن نیست تا ساق پاى او را مهر نکنم اذن دخول بدهم .
آن جوان دست زن را گرفته گفت : اگر زیارت است همین قدر هم کافى است و خواست مراجعت کند، سید على شقى گفت : اى رافضى ! گفته من بر تو شاق و گران آمد همچنان که زن او رفت بگذرد. سر چوبى بر شکم او زد که افتاده و جامه او پس رفته بدن او مکشوف و نمایان شد، آن مرد دست آن زن را گرفته بلند کرد و رو به روضه مقدسه کرد: اگر شما بپسندید بر من نیز گوارا است ! و به منزل خود مراجعت نمود.
حاجى جواد گفت : من در خانه بودم بعد از گذشتن سه یا چهار ساعت به تعجیل آدمى به نزد من آمده که مادر سید على تو را مى خواهد تا من روانه مى شدم دو سه نفر دیگر آمدند من به تعجیل رفتم مرا به اندرون خانه بردند دیدم سید على مانند مار زخم خورده بر زمین مى غلطد و امان از درد دل مى کند و عیال او در دور او جمع شده چون مرا دیدند مادر و زن و دختران و خواهرانش بر پاى من افتادند عجز و زارى کردند که برو و آن جوان را راضى کن و سید على فریاد مى کند که : بارالها! غلط کردم و بد کردم ، من آمدم تا منزل آن جوان را جستجو کردم و از او خواهش خشنودى و دعا به جهت سید على کردم گفت : من او او گذشتم . اما کو آن دل شکسته من و آن حالت ؟ و آن وقت مراجعت کرده مغرب بود آمدم به روضه عسکریین به جهت نماز مغرب و عشاء دیدم مادر و زن و دختران و خواهران سید على ، سرهاى خود را برهنه کرده و گیسوهاى خود را بر ضریح مقدس بسته و دخیل آن بزرگوار شده اند و فریاد سید على از خانه او به روضه مى رسید، من مشغول نماز شدم و در بین نماز صداى شیون از خانه سید على بلند شد و متعلقان او به خانه رفتند آن شقى مرده بود.
آنرا غسل دادند و چون کلیدهاى روضه و رواق در آن وقت در دست من بود به جهت مصالح تعمیر و آلات آن خواهش کردند که تابوت تابوت او را در رواق گذارده چون صبح شود در آنجا دفن نمایند.
جنازه را آنجا گذاردند و من اطراف رواق را چنان که متعارف است ملاحظه کردم که مبادا پنهان شده باشد و چیزى از روضه مفقود شود و در را مقفل کرده و کلیدها را برداشته رفتم و چون سحر شد آمدم و خدمه را گفتم : شمع ها را افروخته ، در رواق را گشودم دیدم سگ سیاهى از رواق بیرون دوید رفت ، من خشمناک شده به خدامى که بودند گفتم : چرا اول شب درست رواق را ندیده اید.
گفتند: ما غایت تفحص را نمودیم و هیچ چیز را رواق نبود، پس چون روز شد آمدند و جنازه سید على را بداشته تا او را دفن کنند، دیدند کفن خالى در تابوت است و هیچ چیز در آنجا نیست !  

 

 - کرامت امام حسن عسکرى (ع )  


شیخ جلیل محمد جعفر نجفى قدس ره الزکى که از مشایخ اجازه این حقیر است ، در سفرى که به جهت زیارت عسکریین و سرداب مقدس به سر من راءى مشرف شدیم با جناب ایشان همسفر بودیم .
روزى حکایت کرد که مرا در سر من راءى آشنائى بود از اهل آنجا که هرگاه به زیارت آمدمى به خانه او رفتمى ، وقتى آمدم آن شخص را رنجور و نحیف و زار و مریض دیدم که مشرف به موت بود از سبب ناخوشى استفسار کردم گفت :
چندى قبل از این قافله اى از تبریز به جهت زیارت به اینجا مشرف شدند و من چنانچه عادت خدام این قباب و اهل سر من راءى هست به ملاحظه قافله رفتم که مشترى به جهت خود گرفته و استادى آنرا در زیارت کرده و از او منتفع شوم .
در میان قافله جوانى را دیدم در زى ارباب صلاح و نیکان در نهایت صفا و طراوت با جامه هاى نیکو برخاست و کنار دجله رفته غسلى به جا آورد و جامه هاى تازه پوشید در نهایت خضوع و خشوع روانه روضه متبرکه شد، با خود گفتم : از این جوان مى توان بسیار منتفع شد، پس دنباله او را گرفته رفتم دیدم داخل صحن مقدس عسکریین شد و در رواق ایستاده کتابى در دست دارد و مشغول خواندن دعاى اذن شد و در غایت آنچه از خضوع متصور مى شود و اشک از دو چشم او جارى بود و نزد او آمده گوشه رداى او را گرفته گفتم : مى خواهم به جهت تو زیارت نامه بخوانم .
او دست به کیسه کرده و یک دانه اشرفى به کف من گذارده اشاره کرد که برو و ترا با من رجوعى نباشد.
من که چند روز استادى مى کردم به ده یک این شاکر بودم آنرا گرفته قدرى راه رفتم ، طمع مرا بر آن داشت که باز از آن اخذ کنم برگشتم دیدم در غایت خضوع و گریه مشغول دعاى اذن دخول است باز مزاحم او شده گفتم : باید تو را تعلیم زیارت دهم ؟
این دفعه نیم اشرفى به من داده و اشاره کرد که به من رجوع نداشته باش و برو من رفتم و با خود گفتم :
نیکو شکارى به دست آمده ، باز مراجعت کردم در عین خضوع او را گفتم کتاب را بگذار و البته من باید به جهت تو، زیارت نامه بخوانم و رداى او را کشیدم .
این دفعه نیز یک عدد ریال به من داده و مشغول دعا شد من رفتم ، باز طمع مرا بر معاودت داشته مراجعت کردم و همان مطلب را تکرار نمودم ، این دفعه کتاب را در بغل گذارده و حضور قلب او تمام شده بیرون آمد و من از کرده خود پشیمان شدم و به نزد او آمدم و گفتم : برگرد و زیارت کن به هر نوع که مى خواهى و مرا با تو کارى نیست !
گریه کنان گفت : مرا حال زیارتى نماند و رفت .
من بسیار خود را ملامت کرده مراجعت نمودم از در خانه داخل فضا شدم دیدم سه نفر بر لب بام خانه من محاذى در خانه رو به من ایستاده اند آن که در میان بود جوان تر بود و کمانى در دست داشت نیر در کمان نهاد و به من گفت : چرا زائران ما را از ما باز داشتى ؟ و کمان را زه کشیده ، ناگاه سینه من سوخت و آن سه نفر غائب شدند و سوزش سینه من به تدریج اشتداد کرده بعد از دو روز مجروح شد و به تدریج جراحت آن پهن شده اکنون تمام سینه مرا فرو گرفته و سینه خود را گشوده دیدم مجموع سینه او پوشیده بود و دو سه روزى نگذشت که آن
شخص بمرد


- وسعت دل پیامبر  


قرآن آنچنانى که شمه اى از وصف آن گفته آمد، یکبارگى بر قلب رسول خاتم صلى الله علیه وآله نازل شده است ، و لاجرم سعه وجودى این قلب باید مسانخ کتابى آنچنانى باشد؛ جناب امام حسن عسکرى علیه السلام فرموده است : حق تعالى دل حضرت پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله را بهترین دلها و خاشع تر و مطیع تر و بزرگ تر از همه دلها یافت که قرآن عظیم بر او نازل شده است

 - کو آن دل شکسته و آن حالت ؟   - اسم اعظم   
()
بلکه همه بندگان مقرب خدایند، که هرگز پیش از امر خداوند عملى انجام ندهند و هر چه کنند به فرمان اوست ، و هر چه از ازل کرده و هر چه تا ابد کنند، همه را خدا داند و هرگز آن مقربان درگاه از احدى جز آن که خداى از او راضى است ، شفاعت نکنند و آنان دایم از خوف خداى هراسانند.
خداوند این فرشتگان را در زمین جانشینان خود قرار داد و ایشان مانند انبیا و ائمه بودند در دنیا؛ آیا کسى از ائمه مرتکب قتل یا زنا شود؟!
سپس امام علیه السلام ادامه داد: آیا ندانى که خداوند، دنیا را از پیامبر یا امامى از نوع بشر خالى نگذارد؟ مگر چنین نیست که خداوند فرماید: و ما ارسلنا من قبلک - یعنى الى الخلق - الا رجالا نوحى الیهم من اهل القرى ؛
()
و ما هیچ کس را پیش از تو به رسالت نفرستادیم ، جز آنکه رسولان همه (چون تو) مردانى بودند از شهرهاى دنیا که به وحى ما مؤید شدند.
خداوند در این آیه بیان فرماید که ملایکه را به زمین نفرستاده تا امام و حاکم باشند؛ بلکه آنان را به سوى پیامبران خود، گسیل داشته است .
یوسف بن محمد و على بن محمد سیار ادامه داده ، گویند: به امام علیه السلام عرض کردیم : بنابراین دیگر ابلیس نباید ملک باشد؟
امام علیه السلام پاسخ داد:
خیر! بلکه او از جنس جن بود. مگر نشنیده اى که خداى تعالى فرماید: و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ؛  

عظمت ماه مبارک رمضان

عظمت ماه مبارک رمضان 
 
عظمت ماه رمضان به این است که قرآن در این ماه نازل شده است ویکی از صدها حکمی  که در قرآن بیان شده ، روزه است . در حقیقت ، عظمت را به اصل نسبت میدهند که همان نزول قرآن باشد . روایات در باب فضیلت این ماه بسیار است که ما به تعدادی دز آنها اشاره می کنیم :
1- رمضان اسمی از اسماءخداوند سبحان است
عن ابی جعفر 7 قال :لاتقولوا هذا رمضان ، ولا ذهب رمضان ، ولا جاء رمضان ، فانّ رمضان اسم من اسماءالله عزّوجلّ؛امام باقر7 فرمود : نگوییداین ماه رمضان است ؛ ومضان رفت رمضان آمد ، چرا که رمضان نامی از نام های خداوند متعال است .
2- رمضان ماه رحمت ومغفرت است
عن ابی جعفر 7 قال : رسول الله9 لمّا حضر شهر رمضان و ذلک فی ثلاث بقین من شعبان قال لبلال : ناد فی الناس ثم ّ صعد المنبر فحمد اللهبه و حضر کم و هو سید لاشهور لیله فیه خیر من الف شهر تغلق فیه ابواب الناّر و تفتح فیه ابواب و الدیه ولم بغفر له فابهده الله ومن ذکرت عنده فلم یصِّل علیَّ فلم یغفر الله فأبنده الله
زمانی که ماه رمضان نزدیک شده و هنوز سه روز از ماه شعبان مانده بود ، پیامبر 9 به بلال
فرمود : مردم را خبر کن.بعد از جمع شدن مردم ، پیامبر 9بالای منبر رفتند و حمد و ثنای الهی را بخ جا آوردند ، سپس فرمودند : مردم این ماه از ماه های شریفی است که خداوند  به خود نسبت داده و ماهی است که درپیش روی شما است وسرور ماه های دیگر است . یک شب از این ماه بهتر از هزار ماه است. دراین ماه درهای جهنّم بسته و درهای بهشت باز میشود . هرکسی این ماه را درک کند ولی آمرزیده نشود ، از رحمت خدا دور است، و هرکس پدر ومادرش را درک نکند و بخشیده نشود ، از رحمت خدا دور می باشد واگر نزد کسی نام من برده شود و بر من صلوات نفرستد ، بخشیده نمی شود و از رحمت خدا دور می باشد .
عن ابی عبدالله 7 قال : من لم یغفر له فی شهر رمضان لم یغفر له الی قابل الاّ ان یشهد عر فه؛(1)
امام صادق 7 فرمود هرکس درماه مبارک رمضان مورد رحمت خداوند واقع نگرددوبخشیده نشود ، تا رمضان آینده آمرزیده نمی شود ، مگر این که در سرزمین عرفه حاضر شود.

امام رضا(ع)

 

میلاد فرخنده و مسعود شمس الشموس علی ابن موسی الرضا(ع)

                     بر مسلمین مبارک باد.