لحظه هایم را قاب می گیرم
سلام بر تو ای آخرین گل باغ محمدی سلام بر تو به هنگام رکوع وسجودت ای آسمان
مشترک چه بسیارپیشانی ها یی که برای ظهورت به خاک افتاده اند چه بسیارچشمهایی
که جوشش اشکها یشان به عشق روی توست . امام و مقتدای آسمان دلم را گل باران
می کنم . سکوت شبهای تیره و تارم را می شکنم لحظه ها یم را قاب می گیرم و جز
فاطمه نامی بر زبان نمی آورم . شاید که بیایی.
مولای من سالهاست صبح جمعه ندبه گویان با اشک مژه چشم هایم را آب و جارو می کنم
تا مگر قدمگاه تو شود. و در غروب غم انگیز چشمانم سمات را زمزمه می کنم و اشک
حسرت می ریزم بیا تا حریمت بیاسایم با گریه هایت هم نوا شوم.
سر به شانه های بغض گذارم ومثل ابر بهار گریه کنم ودانه های مروارید چشمانت را در
صدف دل نگهداری کنم ای سوار سبز پوش لحظه های من می دانم که روزی می آیی و
پرستوهای مهاجر را بر شاخسار آرامش موا می دهی.
ای خوب دیگر نمی توانم اشکهایم را در چاه چشمانم اسیر کنم که اشک مهر استجابت دعا
است ای زلال است آتش معصیت در وجودم شعله ور است بر من ببار تطهیرم کن بیا تا
ایمانم غرق گرداب گناه نشده بیا.
بیا مهدی شب هجران سحر کن
سلام
وبلاگ خوبی داری
لایق دونستی به منم سر بزن
موفق باشی...