زنی از زمین به طرف هوا بلند شده و...
مرحوم حجه الاسلام و المسلمین آقای جواد افضل هرندی فرمودند:
حدود بیش از سی سال قبل، روزی در حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مشغول زیارت بودم، که ناگاه دیدم همهمهای بلند شد. هر چه به اطراف نگاه کردم علت این همهمه معلوم نشد. تا اینکه دیدم نزدیک ضریح مطهر، زنی از زمین به طرف هوا بلند شده و در هوا معلق مانده است و متصل وق وق میکند. کم کم بالا رفت تا به سقف گنبد رسید و در فضا معلق شد؛ گاهی بالا میرفت و گاهی تا نزدیک ضریح مطهر پایین میآمد. در اینجا بود که از زائرین حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، فریاد تکبیر و تسبیح همراه با گریه بلند شد. خدمة حرم چهارپایة بلندی را که برای غبار روبی از آن استفاده میکردند آوردند و زن را گرفته از حرم بیرون بردند. بعدها که سّر ماجرا را پرسیدند، گفتند این زن دو سه روزی بود که در حرم مطهر دزدی میکرد و ما او را پیدا نمیکردیم، تا اینکه پیمانة صبر حضرت قمر بنی هاشم لبریز شد و چنانکه دیدید به او غضب کردند. وی را از حرم بیرون انداختند. سپس خبر از هلاکت آن زن دادند.
یک دست آمد جلو ماشین و ماشین را در جا نگهداشت!
حجه الاسلام و المسلمین حاج سیدمحمد سیدعبداللهی،
از روحانیون حوزة علمیه قم، طی نامهای در تاریخ 16/8/75
مرقوم داشتهاند:
سال گذشته در شب ولادت با سعادت حضرت
ابوالفضل العباس علیه السلام در سالن اجتماعات
دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیه قم جشنی برگزار
بود و جناب حجه الاسلام آقای واعظی، سرپرست
اعزام مبلغ، دربارة شخصیت آن بزرگوار سخنرانی
میکرد، در ضمن سخنانش گفت: در یکی از سالها
دهة عاشورا برای تبلیغ به اهواز رفته بودم. بعدازظهر
عاشورا به منزل مرحوم آیه الله بهبهانی رفتم. در آنجا
یک نفر خدمت آقا آمد و گفت: من میخواهم
مسلمان بشوم. آقا از او پرسید : دین تو چیست و
چرامیخواهی مسلمان بشوی؟ گفت: دین من
مسیحی، و شغلم رانندة تریلی است. امروز صبح از
خرمشهر تیرآهن بار زده بودم و عازم تهران بودم. به
اهواز که رسیدم، دیدم جمعیت زیادی سیاه
پوشیدهاند و به سر و سینه میزنند. و عدهای هم در
دستهایشان کاسههای آب بود و میگفتند: یا
عباس.یا سقا، یا ابالفضل العباس علیه السلام! چون
خیابانها مملو از جمعیت بود، ماشین را کنار خیابان
پارک کردم و مدتی به تماشای آن صحنهها پرداختم،
تا اینکه خیابان مقداری خلوت شد و من مجددا حرکت
کردم. در راه همین طور به سرعت میرفتم تا به یک
سرازیری رسیدم، خواست سرعت ماشین را کم
کنم، پا را روی ترمز گذاشتم، ولی هر چه فشار دادم
فایده نکرد. با خود گفتم: اگر از سمت روبرو ماشین
بیاید و من با او تصادف کنم، چکار باید بکنم؟!
در این حال شروع کردم به حضرت مسیح و مادرش
مریم علیهماالسلام التماس کردن؛ دیدم فایده ندارد.
یکدفعه یادم افتاد مردم در اهواز یا عباس، یا سقا، یا
ابوالفضل العباس علیه السلام میگفتند. گفتم: یا
عباس،یا سقا، یا ابوالفضل مسلمانها، خودت بدادم
برس! در همین حال ناگهان دیدم یک دست آمد جلو
ماشین و ماشین را در جا نگهداشت! من ماشین را
در کنار جاده پارک کردم و اینکه آمدهام خدمت شما تا
مسلمان بشوم
پیچ و خم این مسیر را میدانند
سلام .تبارک الله . احسن. خدایی خیلی با حالی من قربان عاشقان اقا برم . ....یا عباس یاسقا یا ابوالفضل ..شنیدن کی بود مانند دیدن ... اقا می خوام با چشم خودم مجعزه تو را ببینم اقا خواهر منو شفا بده
سلام وبلاگ زیبای داری موفق باشی یا علی
سلام. ممنونم از اینکه بهم سر زدید وبلاگ بسیار بسیار بسیار زیبایی دارید اتفاقا من هم بسیار به اقا ابوالفضل ارادت دارم
موفق باشید.